گنجور

 
مشتاق اصفهانی

خوش آنکه گشته تسلیم بر حکمت از بدایت

لب بسته از بد و نیک نه شکر و نه شکایت

ای دشمن قوی چیست بیمت ز ما ضعیفان

ما را نه زور خصمی نه از کسی حمایت

بر درگه تو دادند پاداش خدمتم را

هر خادمی که دارد مخدوم بی‌عنایت

درمانده داردم سخت آن سنگدل که در وی

نه گریه راست تأثیر نه ناله را سرایت

بستیم رخت از آن کو کانجاست خواری افزون

آن بنده که بیش است مستوجب رعایت

ما کجرو از الستیم ای هادی طریقت

آنرا بجو که باشد شایسته هدایت

چون در طلب نمیریم نادیده روی منزل

هم پای جستجو لنگ هم راه بینهایت

از بیم خوی تندت خون شد دلم چه سازم

نه طاقت خموشی نه جرأت شکایت

شد کشور دل ما ویران ز جور دشمن

دستی برآر وقت است ای صاحب ولایت

برد از حدیث وصلت خواب عدم جهانرا

فریاد ازین فسانه افغان از این حکایت

تا کی کشی ازو سر کز فیض طبع قانع

زان لب بود دوبوسی مشتاق را کفایت

 
 
 
عطار

ای آفتاب سرکش یک ذره خاک پایت

آب حیات رشحی از جام جانفزایت

هم خواجه تاش گردون دل بر وفا غلامت

هم پادشاه گیتی جان بر میان گدایت

هم چرخ خرقه‌پوشی در خانقاه عشقت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
اوحدی

بد میکنند مردم زان بی‌وفا حکایت

وانگه رسیده ما را دل دوستی به غایت

بنیاد عشق ویران، گر می‌زنم تظلم

ترتیب عقل باطل، گر می‌کنم شکایت

صد مهر دیده از ما، ناداده نیم بوسه

[...]

کمال خجندی

ای ابتدای دردت هر درد را نهایت

عشق ترا نه آخر شوق ترا نه غایت

ذوق عذاب تا کی بیگانه را چشانی

از رحمت تو ما را هست این قدر شکایت

در ماجرای عشقت علم و عمل نگنجد

[...]

حافظ

زان یارِ دلنوازم شُکریست با شکایت

گر نکته‌دانِ عشقی بشنو تو این حکایت

بی‌مزد بود و مِنَّت هر خدمتی که کردم

یا رب مباد کس را مخدومِ بی‌عنایت

رندانِ تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس

[...]

جامی

ای رشک شاخ طوبی بالای دلربایت

بر وی لباس خوبی چست است چون قبایت

بر فرق تاجداران کفش تو تاج و هر یک

بنهاده تاج از سر چون کفش پیش پایت

سرهای سربلندان در حلقه کمندت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه