گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مشتاق اصفهانی

تلخ‌کامم من از شکرخندی

که ز هر خنده بکشند قندی

او به من رام شد ببین با هم

سست‌عهدیّ و سخت‌پیوندی

تلخ‌کامان عشق را چه علاج

جز شکرخنده شکرخندی

از اسیری چه خوشتر است مباد

صیدی آزاد گردد از بندی

سوخت هجران مرا چنانکه نسوخت

پدری از فراق فرزندی

خواه ما را ببخش و خواه بسوز

ما همه بنده تو خداوندی

سوزدم حسرت از تو چون یابد

آرزوی دل آرزومندی

بینی آخر ازو وفا مشتاق

گر کنی صبر بر جفا چندی

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مسعود سعد سلمان

بوالفرج شرم نامدت که بجهد

به چنین حبس و بندم افکندی

تا من اکنون ز غم همی گریم

تو به شادی ز دور می خندی

شد فراموش کز برای تو باز

[...]

وطواط

من نگویم: به ابر مانندی

که نکو ناید از خردمندی

او همی‌بخشد و همی‌گرید

تو همی‌بخشی و همی‌خندی

حمیدالدین بلخی

کز نسیم خوش رضا بندی

شور و آشوب در من افکندی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه