گنجور

 
مشتاق اصفهانی

چون بیتو ننالم زار در گوشه تنهائی

کو طاقت خودداری کو تاب شکیبائی

لیلی‌وش من از من آداب چه میجوئی

عاقل نیم و شهری مجنونم و صحرائی

تا چند توان جانا دور از تو بسر بردن

رحمی که دلم خون شد در گوشه تنهائی

تو خسرو فرمانده من بنده فرمان بر

حاشا زند از من سر جز آنچه تو فرمائی

از مهر کدامین عهد بستی تو که نشکستی

از بهر چه می‌بندی پیمان چو نمی‌یائی

ای ما بدو تو نیکو با ما نفسی بنشین

بر زشتی ما منگر شکرانه زیبائی

دانی من و تو واعظ باشیم که و مارا

چه کار و چه شغل آید زین گنبد مینائی

من آنکه بهر محفل جز باده نه پیمایم

تو آنکه بهر مجلس جز باده نپیمائی

از خویش نمی‌نالم مشتاق درین محفل

نالان زدم عشقم چون نی زدم نائی

 
 
 
عطار

دوش از سر بیهوشی و ز غایت خودرایی

رفتم گذری کردم بر یار ز شیدایی

قلاش و قلندرسان رفتم به در جانان

حلقه بزدم گفتا نه مرد در مایی

گفتم که مرا بنما دیدار که تا بینم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

با هر کی تو درسازی می‌دانک نیاسایی

زیر و زبرت دارم زیرا که تو از مایی

تا تو نشوی رسوا آن سر نشود پیدا

کان جام نیاشامد جز عاشق رسوایی

بردار صراحی را بگذار صلاحی را

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی

ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی

یا چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌داند

هر کاو به وجود خود دارد ز تو پروایی

دیوانه عشقت را جایی نظر افتاده‌ست

[...]

حکیم نزاری

عشق آمد و بر هم زد بنیادِ شکیبایی

ای عقل درین منزل مِن بعد چه می‌پایی

گر نه سر خود گیری در دستِ بلا مانی

تقصیر مکن خود را زنهار بننمایی

گر با تو مجازاتی بنیاد نهد خاموش

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

تا داشت به جان طاقت، بودم به شکیبایی

چون کار به جان آمد، زین پس من و رسوایی

سرپنجه صبرم را پیچیده برون شد دل

ای صبر، همین بودت بازوی توانایی

در زاویه محنت دور از تو چو مهجوران

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه