لطف از اول داشت یار من به من
زآن سبب نگذاشت کار من به من
بست از خونم حنا دیدی چه کرد
عاقبت از کین نگار من به من
تا رود کی بر سر کویش به باد
مانده این مشت غبار من به من
غنچهسان خون شد دلم تا کی ز لطف
رخ نماید گلعذار من به من
زد به تیر و بر سرم ناید ببین
خصمی عاشقشکار من به من
گر به دل بینم رخش از لطف اوست
داده این آیینه یار من به من
کجروم من او عنانم دارد آه
گر دهد یار اختیار من به من
از هنر مشتاق نالم نه ز چرخ
کین شکست آمد ز کار من به من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شد گلستان خارخار من به من
گو نپردازد بهار من به من
من غمش را غمگسار خود کنم
گر نسازد غمگسار من به من
چشم آن دارم که نگذارد ز لطف
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.