گنجور

 
مشتاق اصفهانی

دلم جای غم جانانه کردند

مقام گنج در ویرانه کردند

ز چشم ساقیم دیوانه کردند

سیه مستم ازین پیمانه کردند

کجا شایسته دام است مرغی

که صیدش از فریب دانه کردند

خراب از ساغر عشقند کونین

چه می یارب درین پیمانه کردند

چو حسن و عشق را چیدند محفل

تو را شمع و مرا پروانه کردند

دو چشمش از نگاه آشنائی

دو عالم را ز خود بیگانه کردند

به بین مشتاق چون آخر هلاکم

ز شوق مقدم جانانه کردند

ز کویش مژده وصلم رساندند

مرا درخواب ازین افسانه کردند