گنجور

 
مشتاق اصفهانی

آنان که می طلب زخم آرزو کنند

خون جای باده غنچه صفت در سبو کنند

بگذر ز کام دل که نماند درین چمن

گل اینقدر بشاخ که چینند و بو کنند

هرجائیست یار از آن رهروان عشق

گاهی بکعبه گاه به بتخانه رو کنند

این آرزوی دل همه از تست هرچه هست

غیر از تو عاشقان چه دگر آرزو کنند

گردن چو شیشه بر خط فرمان نهاده‌ام

از خون و باده هرچه مرا در گلو کنند

دانی چه نشاء در سر ما از خیال تست

در ساغر تو باده اگر زین کدو کنند

مشتاق را تلافی بیداد از بتان

این بسکه گاه گوشه چشمی به او کنند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode