مرا بخت سبز از فلک دوش بود
که آن سرو نازم در آغوش بود
ز غمخواری وصل او در دلم
غم هر دو عالم فراموش بود
نگاهش بمن در سوال و جواب
سراپا زبان جمله تن گوش بود
چگویم پس از هجر از وصل وی
که آن جمله نیش این همه نوش بود
لبش داشت صد رنگ با من سخن
نه چون غنچه از ناز خاموش بود
ز صهبای وصلش دلم تا سحر
برنگ خم باده در جوش بود
ز سیل سرشکم چو شبهای هجر
گهی تا کمرگاه و تا دوش بود
چه فیض امشب از وصل مشتاق دید
کز این باده تا صبح بیهوش بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر بیانگر احساس عمیق عاشقانه و شوق وصال است. شاعر از بخت خویش میگوید که در آغوش محبوبش شادمان بوده و غمهای دنیا را فراموش کرده است. نگاره محبوبش را در حال سوال و جواب میبیند و عشقش را چون زهر و شربت توصیف میکند. لبان محبوبش رنگارنگ و دلربا هستند و در گفتگو با او، ساکت و کمتحرک نیستند. شاعر همچنین از نوشیدن باده وصال و هیجان آن تا صبح میگوید و اشکهایش در شبهای جدایی را به سیلابی تشبیه میکند. در نهایت، شور و شوق وصال را به اوج میرساند و از بیخوابی ناشی از عشق صحبت میکند.
هوش مصنوعی: من شبی شانس و اقبال خوبی داشتم که آن محبوب نازنینم در آغوشم بود.
هوش مصنوعی: از خوشحالی و عشق به او، همه غم و اندوه دنیا را در دل فراموش کردهام.
هوش مصنوعی: نگاه او به من، پر از سؤالاتی بود که در آن، تمام وجودش به حرف زدن و شنیدن بیصدا مشغول بود.
هوش مصنوعی: در غیاب معشوق، چگونه میتوان از وصال او سخن گفت؟ زیرا تمام آن لذتها و شیرینیها در غیبت به تلخی تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: لب های او با من صحبت می کردند و در آن لحظه، رنگ های مختلفی داشتند؛ او مانند یک غنچه از زیبایی و ناز سکوت نمی کرد.
هوش مصنوعی: از شوق وصال او، دلم تا صبح در حال ذوق و شادابی بود و مانند شراب در حال جوشیدن.
هوش مصنوعی: در شبهای دوری و جدایی، اشکهایم آنقدر ریزش کرده که تا کمر و حتی تا شانههایم را پر کرده است.
هوش مصنوعی: امشب چه لذتی از دیدار محبوب به دست آوردم که تا صبح از شوق آن باده و حالتی مست بودم و بیخبر از اطراف.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نشسته بدر بر گلینوش بود
که گفتی زمین زو پر از جوش بود
نگهبان ایران کیانوش بود
که در جنگ او شیر بی توش بود
ز سر تابه پا یل سیه پوش بود
چو ابرش بکف تیغ در جوش بود
سپهدار ما هم بر کوش بود
به زخمش بیفگند و بیهوش بود
مرا راحت از زندگی دوش بود
که آن ماهرویم در آغوش بود
چنان مست دیدار و حیران عشق
که دنیا و دینم فراموش بود
نگویم می لعل شیرین گوار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.