گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مشتاق اصفهانی

نشاط‌انگیز آفاق است اگر صاحبدمی خندد

که گر صاحبدمی چون صبح خندد عالمی خندد

ندارد گر دلم بیم و امید هجر و وصل او

چرا چون شمع در بزمش دمی گرید دمی خندد

ز عشقت ناخوش و خوش بانشاط و الفتم چندان

که از هر شادی‌ای گرید دلم وز هر غمی خندد

نگردد از غمم گر شادمان  چون شیشه و ساغر،

چرا تا من نمی‌گریم به محفل او نمی‌خندد

ندارد تاب درد دوریت ور نه ز بی‌دردی

دلم آن ماتمی باشد که در هر ماتمی خندد

درین گلشن گل از ابر بهاری خندد و آن گل

به هرجا بیند از عشاق چشم تر نمی‌خندد

ز هجر و وصل بسیار و کم او کیست غیر از من

که از غم روزگاری گرید از شادی دمی خندد

به جز مشتاق از نیرنگ بازی‌های عشق او

ندیدم کس ، به سوری گرید و از ماتمی خندد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode