نه در سر غیر سودای تو باشد
نه در دل جز تمنای تو باشد
فلک ابری ز دریای تو باشد
زمینگردی ز صحرای تو باشد
نشان کلفت رندان درین بزم
ز صاف و درد مینای تو باشد
بکس غیر از تو نگشایم در دل
که جای غیر یا جای تو باشد
تویی کارایش عالم چو خورشید
ز حسن عالم آرای تو باشد
زلیخا و غم یوسف خریدن
مرا سودای سودای تو باشد
رخ زیبای ماه آسمانی
کجا چون روی زیبای تو باشد
قد رعنای سرو بوستانی
کجا چون قد رعنای تو باشد
دلی دارد درون سینه مشتاق
که لبریز از تمنای تو باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلبستگی عمیق به معشوق است. شاعر بیان میکند که هیچ چیزی جز فکر و آرزوی معشوق در دل و ذهن او وجود ندارد. او حتی دنیا و آسمان را به یاد معشوق توصیف میکند و تأکید میکند که کسی دیگر را در دل خود راه نمیدهد. زیبایی و جلوه معشوق را با زیبایی چیزهای دیگر مقایسه کرده و نشان میدهد که هیچچیز به پای او نمیرسد. در نهایت، دلی مشتاق و لبریز از عشق به معشوق را با حالت و احساسات خود توصیف میکند.
هوش مصنوعی: در دل هیچکس غیر از تو آرزو و تمنا نیست و در سر نیز هیچفکری جز تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: آسمان مانند ابری از دریاهای توست و زمین به گردی صحراهای تو میچرخد.
هوش مصنوعی: نشانه کسانی که در این مهمانی به خوبی و صفا هستند، از زیبایی و شفافیت دل و روح تو ناشی میشود.
هوش مصنوعی: من جز تو کسی را به دل راه نمیدهم، چرا که جای دیگری در دل نمیتواند با تو یکی باشد.
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید، زیبایی و نیکیهای خود را بر جهان میبخشایی و جلوهگری توست که تمام زیباییهای عالم را شکل میدهد.
هوش مصنوعی: زلیخا به خاطر عشق یوسف غم و اندوهی را تحمل میکند و من هم در گیر و دار عشق تو هستم.
هوش مصنوعی: زیبایی چهره ماه در آسمان هیچگاه به زیبایی روی تو نمیرسد.
هوش مصنوعی: قد زیبای سروهای باغ کجا میتواند همچون زیبایی تو باشد؟
هوش مصنوعی: در دل فردی شوق و آرزویی وجود دارد که میخواهد پر از محبت و خواستههای تو باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو زیر از قدر تو جای تو باشد
علَم دان هر که بالای تو باشد
چو رویم در کف پای تو باشد
همیشه روی من جای تو باشد
اگر سروی به بالای تو باشد
نه چون بشن دلارای تو باشد
و گر خورشید در مجلس نشیند
نپندارم که همتای تو باشد
و گر دوران ز سر گیرند هیهات
[...]
مرا در سینه سودای تو باشد
سواد دیده در پای تو باشد
چه می خواهی بیا بنشین زمانی
خوشا آن دل که یغمای تو باشد
اگر باشد درین عالم بهشتی
[...]
چو زلف آن را که سودای تو باشد
سرش باید که در پای تو باشد
برون کردم ز دل جان را که جان را
نمیزیبد که بر جای تو باشد
خوشا آن دل که بیمار تو گردد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.