گنجور

 
محتشم کاشانی

محیط دولت اقبال خواجه میر حسن

که بود تاجر فرزانه‌ای چو او نادر

چو بی‌ثباتی ویرانهٔ جهان دانست

زدود نقش فریبش ز صفحهٔ خاطر

وزین سراچه فانی قدم کشید و رسید

ز سیر عالم باقی به نعمت وافر

چو خواست دل که برد ره به گنج تاریخش

وزین مقوله شود نکته‌ای بر او ظاهر

به رمز نکته‌رسی گفت خواجه میر حسن

گذشت از سر ویرانه جهان آخر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode