گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
محتشم کاشانی

سلطان محمد آن شمع کز پرتو وجودش

گردیده بود گردون محفل فروز دنیا

در صفحهٔ رخش بود رنگ صلاح ظاهر

وز مطلع جبینش نور فلاح پیدا

از بی وفائی عمر ناگه چو رخت بر بست

وز دهر شد مسافر در خلد ساخت ماوا

جان پدر ز غم سوخت خون شد دل برادر

وز آه و گریه بردند آرام پیر و برنا

چون ساختم ازیشان تاریخ رحلت او

گفتند شد مسافر سلطان محمد ما

 
sunny dark_mode