گنجور

 
محتشم کاشانی

بر سر تربتی رسیدم دوش

خرم و غم زدا و محنت کاه

نور مهر علی و عترت او

زان مکان رفته تا به ذروهٔ ماه

با من آن روز از قضا بودند

جمعی از اهل معرفت همراه

گفتم این خاک کیست شخصی گفت

خاک پاک حسین عین‌الله

گفتم آگه نیم ز تاریخش

از همان مصرعم نمود آگاه

 
 
 
زبان با ترانه
رودکی

از شبستان ببشکم آمد شاه

گشت بشکم ز دلبران چون ماه

شهید بلخی

خنک این آفتاب و زهره و ماه

که نباشند جاودانه تباه

همه بر یک نهاد خویش دوند

که نگردند هرگز از یک راه

راست گویی ستارگان ملکند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از شهید بلخی
کسایی

ای ز عکس رخ تو ، آینه ماه

شاه حُسنی و ، عاشقانْت سپاه

هر کجا بنگری ، دمد نرگس

هر کجا بگذری ، برآید ماه

روی و موی تو نامهٔ خوبی است

[...]

ابوسعید ابوالخیر

بر فلک بر، دو مرد پیشه ورند

آن یکی درزی آن دگر جولاه

این ندوزد مگر قبای ملوک

و آن نبافد مگر گلیم سیاه

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه