رویت که هست صورت چین شرمسار از آن
نقشی است دقت ید صنع آشکار ازان
تحریر یافت صورت و زلفت ولی هنوز
در لرزه است خامه صورت نگار ازان
بر نخل ناز پرور او هرکه بنگرد
یابد کمال قدرت پروردگار از آن
از گلستان او همه کس را به کف گلی است
ما را به سینه خاری و صد خار خار ازان
مردم ز بیم مرگ به عمرند امیدوار
من ناامید ار نیم امیدوار ازان
در هجر میدهی خبر آمدن به من
دانستهای که صعبتر انتظار ازان
زین نیلگون خمم به همین شادمان که هست
حسن تو را به شیشهٔ می بیخمار ازان
باقیست یک دمی دگر از عمرم ای طبیب
بگذر ز چارهام که گذشتست کار ازان
از آهنست سقف فلک گویا که نیست
تیر دعای خسته دلانرا گذار ازان
آورده زور بر دل زارم سپاه غم
ساقی بیار می که برآرم دمار ازان
میپرورد می فرح انجام محتشم
خمخانهٔ غمش که منم جرعه خوار ازان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و ظرافت صورت معشوق و تأثیر آن بر شاعر میپردازد. شاعر به نقش و زیبایی چهره معشوق اشاره میکند که تمام هستیاش را تحت تأثیر قرار داده است. عشق و هجران به طور همزمان حسرت و امید را در دل او به وجود میآورد. شاعر از درد و غمهایش سخن میگوید و به دنبال تسلی و نوشیدنی است تا فراموشی برای دردهایش بیابد. همچنین، ناامیدی او در برابر مرگ و انتظارهای سختی که در عشق تجربه میکند، به وضوح نمایان است. در نهایت، او به طبیب (معشوق) میگوید که دیگر چارهای برایش نمانده و از او میخواهد که به دردش رسیدگی کند.
هوش مصنوعی: چهرهی تو به قدری زیباست که هر نقشی از آن باعث شرمساری میشود و هنر آفریدگار در آن به وضوح نمایان است.
هوش مصنوعی: شکل و زیبایی چهره و موهایت به خوبی نشان داده شده است، اما هنوز قلمی که آن را به تصویر کشیده، به خاطر زیبایی تو تحت تأثیر و لرزش قرار دارد.
هوش مصنوعی: هر کس به نخل زیبا و دلربا او نگاه کند، عظمت و شکوه قدرت خداوند را در آن میبیند.
هوش مصنوعی: از باغ او هر کسی در دست خویش گلی دارد، ولی ما در دل خود خاری داریم و خارهای بسیار.
هوش مصنوعی: مردم به خاطر ترس از مرگ به زندگی خود امیدوارند، اما من حتی اگر کمی هم امید داشته باشم، ناامید هستم.
هوش مصنوعی: در غم فراق، خبر آمدن تو را به من میگویی، اما خوب میدانی که انتظار برای دیدار تو از خود جدایی سختتر است.
هوش مصنوعی: از این قشر نیلی رنگی که در اینجا قرار دارم، به همین خوشحالی که هستم، زیبایی تو را در جام شراب بیخمار میبینم.
هوش مصنوعی: ای طبیب! فقط یک لحظه از عمرم باقی مانده است. از درمان من بگذر، زیرا کار از کار گذشته است.
هوش مصنوعی: سقف آسمان مانند آهنی محکم است و به نظر میرسد که دعای دلهای ناامید و خسته به آن نمیرسد و نمیتواند بر آن تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: غم و اندوه به دل بیچارهام فشار میآورد. ای ساقی، بادهای بیاور تا بتوانم از این حال ناخوش بیرون بیایم.
هوش مصنوعی: نوشیدنی خوشایندی که در جشنی باشکوه به وجود آمده، از غم و شوری که در دل دارم، به خاطر اینکه من نیز از همان مینوشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم تو خورد باده و من در خمار از آن
آن غمزه کرد شوخی و من شرمسار از آن
بیمار عشق را ز مداوا چه فایده
فارغ شو ای طبیب، که بگذشت کار از آن
چون دور لاله، عهد جوانی گذشت و ماند
[...]
ما را درون پرآتش و غافل نگار از آن
لعلش شراب کوثر و ما را خمار از آن
گفتم به طول عمر شود کارم از تو راست
جانم رسید برلب و بگذشت کار از آن
روزی به عمر نسبت قد تو کرده ام
[...]
آن می که هست آّب خضر شرمسار از آن
ساقی بیا و یک دوسه ساغر بیار از آن
این نیم جان که هست مرا سود با منست
گیری بهای نیم نگه گر هزار از آن
گفتی کنم بزخم دگر کار تو تمام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.