باز ما را جان به استقبال جانان میرود
تن به جا میماند و دل همره جان میرود
باز جیبی چاک خواهم زد که دستم هر زمان
بیخود از وسواس دل سوی گریبان میرود
باز خواهم در خروش آمد که وقت حرف صوت
بر زبان نطقم اول آه و افغان میرود
باز خواهم غوطه زد در خون که از بحر درون
سوی چشمم ابر خون باری شتابان میرود
باز دست از دیده خواهم شست گز عیب کسان
میکند ایما که آن یوسف ز کنعان میرود
باز محکم میشود با درد پیمان دلم
کاینچنین بردم گمان کان سست پیمان میرود
باز لازم شد وداع جان که هردم هاتقی
با دلم آهسته میگوید که جانان میرود
باز درخواب پریشان دیدنم شب تا به روز
چون نباشم کز کف آن زلف پریشان میرود
محتشم در عشق رفت آن صبر و سامانی که بود
بخت اکنون از من بیصبر و سامان میرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنچه بر من در غم آن نامسلمان میرود
بالله ار با موئمن اندر کافرستان میرود
دل به دلال غمش دادم به دستم باز داد
گفت نقدی ده که این با خاک یکسان میرود
آنچنان بیمعنیی کارم به جان آورد و رفت
[...]
گل رسید و هرکسی سوی گلستان میرود
در چمنها هر طرف سروی خرامان میرود
شد جهان زنده به بوی گل، ولی من چون زیم
کز گلم بوی کسی میآید و جان میرود
عاشقان گریان و مست ما که نوشش باد می
[...]
جان ما بربست رخت و سوی جانان میرود
از می شوق جمالش مست و حیران میرود
طاقت دل چون ز سوز و درد عشقش طاق شد
بیسر و سامان سوی جان بهر درمان میرود
دل به کویت گر ز دست جور عشق آمد چه شد
[...]
می بده ساقی که حسن باغ و بستان میرود
چون تَذَرْوْ جسته، فصل گل شتابان میرود
شاهدان باغ از بس شوخچشم افتادهاند
گل به پای خویش از گلبن به دامان میرود
راه کنعان را زلیخا بسته همچون رهزنان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.