گنجور

 
محیط قمی

دو چیز مایه ی عشرت بود، علی التّحقیق

وصال یار موافق، وصل جام رحیق

وصول جام رحیق است، آیت دولت

وصال یار موافق، سعادت و توفیق

به سالخورده می ناب و خورد سال نکار

دهم هر آن چه مرا هست، از جدید و عتیق

رموز غیب بخوانم، زخط روشن جام

زلعل دوست کنم درک نکته های دقیق

مرا زخاصیت لعل دوست، شد معلوم

نگین خاتم جم بوده لاله رنگ عقیق

کنار سبزه به نوشم، به نغمه ی دف و چنگ

بیاد لعل لب دوست، باده ی چو عقیق

هر آن که موسم گل بگذرد زشاهد گل

اگر فلاطون باشد، تو می کُنش تَحمیق

همان تصور بی جا است ترک یار مدام

که هیچ عقل سلیمش نمی کند تصدیق

برای روشنی دیده، حرز جان سازم

گرم به دست فتد خاک پای یار شفیق

زنقد جان گهری نیست چون گرامی تر

به شوق دل کنمی جان نثار راه رفیق

به یادگار حدیثی بگویمت، بشنو

که یاد دارم از ناصحی شفیق و صدیق

دل شکسته بدست آر، اگر خدا طلبی

که این مقام بود جای حق، نه بیت عتیق

جزای کرده ی خود هرکسی چو خواهد دید

تو را چه کار که آن مؤمن است و آن زندیق

حدیث عقل بر عاشقان چنان باشد

که در شریعت فتوای مُفتی زندیق

طریق صدق و ارادت طلب که راه نجات

طریق بندگی او بود، علی التّحقیق

بود سلامت دست و زبان، مسلمانی

نمود پیر خرابات، این سخن تحقیق

حذر نمای زدیوان آدمی صورت

که قاطعان طریقند و قائدان فریق

طریق پیروی شاه دین ز دست مده

که راه کعبه ی قُرب است این خجسته طریق

خدیو خطه ی امکان شهنشه کونین

که با فلک نتوان کرد، درگهش تطبیق

پناه کون و مکان نوح وقت فلک نجات

که کائنات به بحر عطای او است غریق

ولی قائم بالسیف، حجت موعود

امام عصر ولی الاه خضر طریق

به غیر اینکه سزا نیست ذات حقش خواند

هرآن چه عرضه کنم در ثنای او است حقیق

مثال هستی کونین در بر ذاتش

مثال هستی قطره است، نزد بحر عمیق

پی سعادت جاوید نامه ی اعمال

«محیط» داد زمدح و ثنای شه تنمیق

 
 
 
مولانا

فریفت یار شکربار من مرا به طریق

که شعر تازه بگو و بگیر جام عتیق

چه چاره آنچ بگوید ببایدم کردن

چگونه عاق شوم با حیات کان و عقیق

غلام ساقی خویشم شکار عشوه او

[...]

حکیم نزاری

اگر تو جهد کنی با تو می رود توفیق

رفیقِ راه تو توفیق به علی التحقیق

اگر مشاهده خواهی برو مجاهده کش

به پایِ جهد میسّر شده ست قطعِ طریق

سفینه واسطه ی مَخلص است بی ملاّح

[...]

سیف فرغانی

دلم ببوسه شکر خواست زآن لب چو عقیق

ولیک نیست مرا دولت و ترا توفیق

بکارگاه جمال تو در همی سازند

سمن ببوی بنفشه شکر برنگ عقیق

مدام مستم چون ریخت ساقی جنت

[...]

حافظ

مقامِ امن و مِیِ بی‌غَش و رَفیقِ شَفیق

گَرَت مُدام مُیَسَّر شود زِهی توفیق

جهان و کارِ جهان جمله هیچ بَر هیچ است

هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق

دریغ و دَرد که تا این زمان ندانستم

[...]

ابن حسام خوسفی

به وقت گل چو به کف برنهی شراب رحیق

بنوش جام مروّق به یاد لعل رفیق

بیار ساقی گلرخ می خمار شکن

به بوی مشک و صفای گلاب و رنگ عقیق

صفای دل می صافیست بار ها گفتم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه