گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
محیط قمی

کجا است زنده دلی کاملی مسیح دمی

که فیض صحبتش از دل برد غبار غمی

خلیل بت شکنی کو که نفس دون شکند

که نیست در حرم دل به غیر او صنمی

ز کید چرخ در آن دور گشت نوبت ما

که نیست ساقی ایام را سر کرمی

زمانه خرمن دانش نمی خرد به جوی

بهای گنج هنر را نمی دهد درمی

مباد آن که شود سفله خوی کامروا

که هر زمان کند آغاز فتنه و ستمی

گذشت عمر و دریغا نداد ما را دست

حضور نیم شبی و صفای صبح دمی

قسم به جان عزیزان به وصل دوست رسی

اگر از این تن خاکی برون نهی قدمی

خلاف گوشه نشینان دل شکسته مجو

که نیست جز دل این قوم دوست را حرمی

غم زمانه مخور ای رفیق باده بنوش

که دور چرخ به جامی گذاشته، نه جمی

ز بینوایی و دولت غمین و شاد مباش

که در زمانه نماند گدا و محتشمی

ز اشتیاق بلند آستان شه هر شب

فراز عرش فرازم زآه خود عَلَمی

به خَلق آن چه رسد فیض زآشکار و نهان

ز بحر جود شه دین جواد هست نَمی

محمد بن علی تاسع الائمه تقی

که بحر همت او است بی کرانه یَمی

بدان خدای که باشد زکلک قدرت او

نقوش دفتر هستی ماسِوی رَقمی

که با ولای شفیعان حشر احمد و آل

«محیط» را نبود از گناه خویش غمی

شهان کشور نظمیم ما ثناگویان

اساس سلطنت ما است دفتر و قلمی

 
 
 
سعدی

مرا تو جان عزیزی و یار محترمی

به هر چه حکم کنی بر وجود من حکمی

غمت مباد و گزندت مباد و درد مباد

که مونس دل و آرام جان و دفع غمی

هزار تندی و سختی بکن که سهل بود

[...]

امیرخسرو دهلوی

سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی

همه بتانت که محراب چشم هر صنمی

در آب و آینه بینی همیشه صورت خویش

که آفتاب پرستی و بت پرستی همی

همه ولایت روی تو یاغی ست مگر

[...]

حافظ

ز دلبرم که رساند نوازش قلمی

کجاست پیک صبا گر همی‌کند کرمی

قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق

چو شبنمی است که بر بحر می‌کشد رقمی

بیا که خرقه من گر چه رهن میکده‌هاست

[...]

قاسم انوار

جمال غرة عینی رایت فی سلمی

فزاد بهجة قلبی و زال لی المی

رایت غرة وجه الحبیب، قلت: سلام

فقال لی : و علیک السلام، یابن عمی

جامی

همی دهد خبر از گل نسیم صبحدمی

ز گشت باغ میاسا به عذر بی درمی

به دست اگر درمت نیست کن به باده گرو

قبای محترمی وکلاه محتشمی

به پیش ناوک غم هر گلی کنون سپریست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه