آتش قهر تو بر باد دهد گر خاکم
آب لطف تو نماید ز کدورت پاکم
غم عشق تو برد گر ز تنم تاب و توان
شادی شوق تو صد باره کند چالاکم
دیده از دیدن روی تو بدوزم هیهات
گرچه آن خنجر مژگان بکند صد چاکم
قاب قوسین دو ابروی تو تا منظر ما است
چون زمین پست نماید فلک الافلاکم
بخت اگر یار شود تا که تو یارم باشی
از کم و بیش رقیبان تو نبود باکم
دست ادراک من از دامن تو کوتاه است
ور دهد دست مرا بندۀ آن ادراکم
مفتقر گر غم دل با تو نگوید چه کند
کیست آن کس که بپرسد ز دل غمناکم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من چو یک غنچه بشکفته گریبان چاکم
گر چو گل باشم، در چشم خسان خاشاکم
داده فتوای به ناپاکی من مفتی شهر
کز چه بر ساحت پاکیزه دین هتاکم
شکر یزدان که خود این عیب نکردند مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.