گوهر عمر گرانمایه بود گرچه نفیس
لیک از بهر نثار تو متاعیست خسیس
گرچه ارباب قلم راست عطارد استاد
لیک در مکتب عشق تو یکی تازه نویس
گرچه در محفل دل عقل ندیمیست حکیم
لیک با شیر قوی پنجۀ عشقشت جلیس
لشگر عشق بغارتگری کشور عقل
کرد کاری که نه مرئوس بماند و نه رئیس
عشق دردیست که درمان نپذیرد هرگز
ره بجائی نبرد فکر دو صد رسطالیس
نکتۀ عشق نگنجد به هزاران دفتر
عشق درسی نبود ورچه مدرس ادریس
گوهر عشق بجوی از صدف صدق و صفا
ورنه افسانه و تلبیس بود از ابلیس
عمر اگر می گذرد با تو نعیمی است مقیم
زندگی بی غم عشق تو عذابی است بئیس
آنچه را مفتقر از عشق سخن می گوید
لوح سیمین بطلب با قلم زر نویس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه مرا بر سر کوی تو بجز سایه جلیس
نه مرا در غم عشق تو بجز ناله انیس
نزد خسرو نبود هیچ شکر جز شیرین
پیش رامین نبود هیچ گل الا رخ ویس
گرنه هدهد ز سبا مژده ی وصل آرد باز
[...]
کیش اشراف پرستی بود از رسطالیس
وین تساوی بود از فکرت دیمقراطیس
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.