من چو یک غنچه بشکفته گریبان چاکم
گر چو گل باشم، در چشم خسان خاشاکم
داده فتوای به ناپاکی من مفتی شهر
کز چه بر ساحت پاکیزه دین هتاکم
شکر یزدان که خود این عیب نکردند مرا
که بر دیده ناپاک کسان ناپاکم
گر در آئینه ناپاک ببینی، رخ پاک
نقص رخ نیست، چنین حکم کند ادراکم
باری آرای حکیمانه خود را همه گاه
فاش می گویم و یک ذره نباشد باکم
منکرم من که جهانی به جز این بازآید
چه کنم درک نموده است چنین ادراکم
قصه آدم و حوای، دروغ است، دروغ
نسل میمونم و افسانه بود از خاکم
کاش همچون پدران لخت به جنگل بودم
که نه خود غصه مسکن بد و نی پوشاکم
من همان دانه بی قیمت و قدرم که روم
در دل خاک درون، تا که بر آید تاکم
دلبرا هیچ کس از پاکی من نشناسد
توشناسی که بر عشق تو چون بی باکم
آتش مهر تو بگداخته قلبم زآن روی
تا که مهرت بنشیند، به دل چون لاکم
نقش مهر تو چه لازم، که به قلبم باشد
از ازل مهر تو کنده است به دل حکاکم
نه گمان دار پس از مردنم از من برهی
باد هر روزه فشاند به قدومت خاکم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در قالب یک غزل، سخنانی از شاعر درباره هویت و احساسات اوست. شاعر خود را همچون غنچهای میداند که شکفته شده و در عین حال از ناپاکیهای دنیا و قضاوتهای دیگران رنج میبرد. او تصریح میکند که ممکن است در نگاه دیگران، ناپاک به نظر برسد، اما از درون خود را پاک و معصوم میبیند. شاعر به این نکته اشاره میکند که با وجود قضاوتهای ناپاک، شکر خدا را بهجا میآورد چرا که به خود و هویت خود ایمان دارد. او همچنین تأکید میکند که در تصور خود به حقیقتی بزرگتر از آنچه که دیگران میبینند معتقد است و حس میکند که دنیا آنگونه که دیگران میگویند نیست.
شاعر به عشق و علاقهاش اشاره میکند و میگوید که عشقش به معشوقش درونش را میسوزاند و او را به تمایل و درک عمیقتری از عشق و زندگی میرساند. در انتها، او به زوال و مرگ اشاره میکند و میگوید که بعد از مرگش دیگران در مورد او فراموش خواهند کرد، اما او همچنان به عشق و وجود خودش پایبند است. این شعر همزمان عمق احساسات انسانی و دغدغههای فردی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من مثل یک غنچهای که شکفته شدهام، دچار درد و رنج هستم. اگر همچون گلی زیبا باشم، برای کسانی که قدرم را نمیدانند، فقط گرد و خاکی بیش نیستم.
هوش مصنوعی: مفتی شهر در مورد ناپاکی من فتوایی صادر کرده است و من نمیدانم چرا به حریم پاک دین توهین میکنم.
هوش مصنوعی: خدای را شکر که مرا دچار این نازیبایی نکرد که در نظر دیگران ناپاک جلوه کنم.
هوش مصنوعی: اگر در آینهای کثیف و ناپاک به چهرهات نگاه کنی، نقص و عیبی در چهرهات وجود ندارد؛ این قضاوت نادرست به دلیل کیفیت آینه است، نه به خاطر نقص در خودت.
هوش مصنوعی: من همیشه نظرات عاقلانهام را بیپروا بیان میکنم و هیچ نگرانی از این موضوع ندارم.
هوش مصنوعی: من که به این واقعیت اعتراف میکنم که هیچ دنیای دیگری جز این وجود ندارد، نمیدانم چه کار باید بکنم؛ زیرا درک و فهم من به همین شکل شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: داستان آفرینش آدم و حوا واقعیت ندارد و به نظر من، داستانی خیالی است. من به نسل میمونها تعلق دارم و تنها ریشهام از خاک است.
هوش مصنوعی: ای کاش مثل پدرانم بیپوشش در دل جنگل زندگی میکردم، نه اینکه نگران خانه و لباس خود باشم.
هوش مصنوعی: من فقط یک دانه بیارزش هستم که در دل زمین میروم تا روزی رشد کنم و به تاکی تبدیل شوم.
هوش مصنوعی: عزیزم، هیچکس نمیتواند از پاکی من آگاه شود، اما تو بهخوبی میدانی که من در عشق تو چقدر بیپروا هستم.
هوش مصنوعی: آتش عشقت قلبم را سوزانده و در این میان، تنها امیدوارم که محبت تو بر دلم باثبات شود، مثل قمر در آسمان.
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو برای من چه نیازی دارد، در حالی که از همان ابتدا عشق تو در دل من حک شده و از آن جدا نیست.
هوش مصنوعی: پس از مرگ من، تصور نکن که فراموشم میکنی. هر روز باد، خاک قدمهای من را میپراکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آتش قهر تو بر باد دهد گر خاکم
آب لطف تو نماید ز کدورت پاکم
غم عشق تو گر برد ز تنم تاب و توان
شادی شوق تو صد باره کند چالاکم
دیده از دیدن روی تو بدوزم هیهات
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.