ای از خط تو سبز لب جویبار عمر
وز غنچۀ تو خرم و خندان بهار عمر
ای در محیط کون و مکان نقطۀ بسیط
رحمی که شد ز دائره بیرون مدار عمر
داغم من از فراغ تو از فرق تا قدم
ای جلوۀ تو شمع دل لاله زار عمر
در چین طرۀ تو چه آهو دلم فتاد
بی خود نگشته تیره چنین روزگار عمر
دیدم بسی جفا پس از اندیشۀ وفا
با سست عهدی تو چه سخت است کار عمر
عمری که بی تو در گذرد سودمند نیست
بی خدمت تو بار گرانی است بار عمر
از حد گذشت شوق دل بی قرار من
دارم دگر چگونه امید قرار عمر
عمری گذشت دیده به راه تو دوختیم
کامی نیافتیم در این رهگذار عمر
ای خضر جان مفتقر تشنه کام سوخت
ارزانی تو جام می خوشگوار عمر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به اشتیاق و درد فراق معشوق اشاره دارد. شاعر از عمر خود میگوید که تحتتأثیر عشق و محبت معشوق به سبزی و شادابی میرسد. او از احساس اندوه و عذاب ناشی از دوری معشوق صحبت میکند و زندگی بیمعشوق را سخت و ناامیدکننده مییابد. به عنوان مثال، او به شوق و انتظار برای رسیدن به معشوق، روزهای بدون او را بیفایده میداند. در نهایت، شاعر به بنبست احساسات خود اشاره میکند و از معشوق میخواهد که به او نیکی کند.
هوش مصنوعی: ای خط زیبای تو سبب حیات و شادابی من است و از جوانههای تو، زندگی و خوشبختی بهاری را تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: ای تو که در فضای وجود و مکان، نقطهای خالص و ساده هستی؛ رحمتی کن که از دایرهٔ عمر خارج شوی.
هوش مصنوعی: عشق تو بر من چنان اثر گذاشته که از سر تا قدم احساس داغ و دلتنگی میکنم. ای زیبایی تو همچون شمعی است در لالهزار زندگیام.
هوش مصنوعی: در چین موی تو، دلم به طرز عجیب و غریبی گرفتار شده است و بدون هیچ دلیلی، زندگیام به این شدت تیره و ناامید شده است.
هوش مصنوعی: پس از تفکر درباره وفاداری، متوجه شدم که با جفا و بیوفایی تو، زندگی چه مشکلاتی دارد و چقدر ادامه دادن این وضعیت دشوار است.
هوش مصنوعی: عمر بدون تو فایدهای ندارد و زندگی در کنار تو برایم قابل تحمل است؛ در غیر این صورت، بار سنگین زندگی بر دوش من خواهد بود.
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق من به حدی رسیده است که دیگر نمیتوانم آرامش را در زندگیام پیدا کنم و نمیدانم چطور میتوانم به امید آرامش در این عمر بگذرانم.
هوش مصنوعی: سالها منتظر تو بودیم و چشم به راهی کشیدیم، اما در این مسیر زندگی هیچ به دست نیاوردیم.
هوش مصنوعی: ای خضر (نماد رهبری و هدایت) جان، که بینهایت تشنه و نیازمند هستی، به خاطر وجود تو، جام شراب گوارای عمر را به من ارزانی بدار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خُرَّم از فروغِ رُخَت لاله زارِ عمر
بازآ که ریخت بی گُلِ رویت بهارِ عمر
از دیده گر سرشک چو باران چِکَد رواست
کاندر غمت چو برق بِشُد روزگارِ عمر
این یک دو دَم که مهلتِ دیدار ممکن است
[...]
از ره مرو به جلوه ناپایدار عمر
کز موجه سراب بود پود و تار عمر
فرصت نمی دهد که بشویم ز دیده خواب
از بس که تند می گذرد جویبار عمر
برگ سفر بساز که با دست رعشه دار
[...]
ای خرم از نوید قدومت بهار عمر
پژمرد در مفارقتت لالهزار عمر
این یک دو دم که دولت دیدار ممکن است
دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
گیریم عمر خویش ز سر در زمان تو
[...]
غفل نبرده بهره ای از روزگار عمر
وقتی که فوت شد نبود در شمار عمر
با هیچ کس وفا نکند شاهد حیات
پیداست از دورنگی لیل و نهار عمر
هرگز ندیده است کس از سایه اش نشان
[...]
ای چهر بر فروخته ات، لاله زار عمر
بازآ که بی رخ تو خزان شد بهار عمر
عمرت دراز باد که آمد طرب فزا
با یاد روی و موی تو لیل و نهار عمر
سرو و گلی نیامده چون عارض و قدت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.