در کوی عشق کوهی کمتر بود ز کاهی
جز عاشقان نیابند این نکته را کماهی
گر ابر، تیر بارد شوریده سر نخارد
کاندیشه کس ندارد از رحمت الهی
پای از طلب کشیدن آئین عاشقی نیست
در وادی فنا رو ای انکه مرد راهی
خودخواهی ار بپرسی نوعی ز بت پرستیست
در کیش عشق نبود بدتر از این گناهی
با نیستی و مستی پیوسته کنج هستی
این مدعا ندارد جز جان و دل گواهی
درویشی است و همت فرصت شمر غنیمت
کین موهبت نیابی در عین پادشاهی
از دولت سکندر تا فر همت خضر
بالاتر است و برتر از ماه تا به ماهی
فردا ز رو سفیدی نام و نشان نیابی
امروزه گر نشوئی این ننگ رو سیاهی
ای دوست مفتقر را آگهی شر رفشان ده
تا گیرد از من آهی در خرمن مناهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی
کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده
صد چشمه آب حیوان از قطره سیاهی
بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم
[...]
در طلعت تو پیدا انوار پادشاهی
در غیبت تو پنهان صد حکمت الهی
حافظ که خوب گفتست این هشت بیت اینجا
مانا که آمدست آن در وصف تو کماهی
«کلک تو بارک اللّه بر ملک دین گشاده
[...]
شاهد شکفته مخمور چون شمع صبحگاهی
لرزان به سان ماه و لغزان به سان ماهی
آمد ز برف مانده بر طُرّه شانهٔ عاج
ماه است و هرگزش نیست پروای بیکلاهی
افسون چشم آبی در سایهروشنِ شب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.