ما این سبوی باده که بر دوش کرده ایم
تعویذ عقل و مائده هوش کرده ایم
شبهای هجر خار مغیلان بجای خواب
با مردمان دیده هم آغوش کرده ایم
در جام آفتاب شده باده خون دل
بر یاد این شراب که مانوش کرده ایم
عریانی است قسمت ماگر چه از جهان
جان را فدای یار قباپوش کرده ایم
اشراق زنده ایم همان بی وصال دوست
گوئی طریق عشق فراموش کرده ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به درد و غم هجران و عشق اشاره میکند. او از بار سنگین احساسات خود سخن میگوید و اینکه در شبهای دوری از محبوب، به جای خواب آشفته شده است. با وجود عریانی و دوری از جهان، جان خود را برای یار فدای میکند. همچنین به نبود وصال و فراموشی راه عشق اشاره کرده و حس میکند که هرچه در زندگی تجربه کرده، در نهایت به یاد باده و عشق ناکام منتهی میشود.
هوش مصنوعی: ما این ظرف شرابی که بر دوش داریم، به نوعی نشانهای از هوش و عقل ما شده است و به آن به چشم یک نعمت و مائده نگاه میکنیم.
هوش مصنوعی: در شبهای دوری از محبوب، به جای خواب، با آدمها یار و همدل شدهایم.
هوش مصنوعی: در گلیمی که تابش خورشید را به خود جذب کرده، شراب تلخی از درد دل به یاد این نوشیدنی که مدتی است از آن دور بودهایم، جای گرفته است.
هوش مصنوعی: ما در زندگی بیپوشش و عریان هستیم، اما با وجود این، جان خود را برای محبوبی که لباس زیبایی پوشیده است فدای او کردهایم.
هوش مصنوعی: ما در درخشندگی و زندگی هستیم، اما بیدوستی و وصال عشق، گویی راه عشق را فراموش کردهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما تا حدیث سبز خطان گوش کرده ایم
هر نکته یی که هست فراموش کرده ایم
در گردن فرشته حمایل نمی کنیم
دستی که با سگ تو در آغوش کرده ایم
هرجا که گفته ایم حدیثی ز سوز خود
[...]
ما پرده های گوش خود از هوش کرده ایم
پندی که داده اند به ما گوش کرده ایم
در آبگینه خانه بینش نشسته ایم
لب را ز حرف بیهده خاموش کرده ایم
گر حنظل سپهر به ساغر فشرده اند
[...]
تا نکته ای ز علم و ادب گوش کرده ایم
تکرار ناله از لب خاموش کرده ایم
عقل آمد و به راه جنون دست ما گرفت
آمد به کار آنچه فراموش کرده ایم
از ما تمیز نیک و بد آسمان مپرس
[...]
گلگشت چارباغ برو دوش کرده ایم
سیر بهار گلشن آغوش کرده ایم
تا بر رخت چو آینه بگشوده ایم چشم
در خاطر آنچه بود فراموش کرده ایم
جز گوش دل به داد اسیران که می رسد؟
[...]
نشنیده حرف چند که ما گوش کردهایم
تا لب گشودهایم فراموش کردهایم
درد دلیم، شور دو عالم غبار ماست
اما زیارت لب خاموش کردهایم
تسلیم ما قلمرو جولان ناز کیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.