گنجور

 
میرداماد

ای به درگاه تو از قدس روان قافله‌ها

پیش طوف سر کوی تو خجل نافله‌ها

هرکجا شاکله فضل تو در ذکر آمد

غیر تشویر نشد شاکله شاکله‌ها

مشکل آید همی اسناد تولد به تو زانک

زادن مثل تو نشنید کس از حامله‌ها

مجد ذات تو به حدی که محال آید از آنک

مدرک کنه کمال تو شود عاقله‌ها

آنکه بی‌یار و مطیع است همین اشراق است

دیگران هرکه شنیدیم بود راحله‌ها

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جامی

هر شب افروخته از آتش دل مشعله ها

رود از کوی غمت سوی عدم قافله ها

دلم از پرتو خورشید رخت قندیلی ست

کز سر زلف تو آویخته با سلسله ها

شرح اسرار خرابات نداند همه کس

[...]

صائب تبریزی

دل نگردید شب وصل تهی از گله ها

طی شد این وادی و هموار نشد آبله ها

اثر از گرمروان نیست، همانا گردید

در دل سنگ نهان آتش این قافله ها

شور من بیش شد از چوب گل و سایه بید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه