طارت المهجه شوقا بجنان الطرب
لثمت سده مولی بشفاه الادب
افق الوصل بدا اذ ومض البرق وقد
رفض القلب سوی منیه تلک القبب
نحو اوج لسماء قصد القلب هوی
ولقد ساعدنی الدهر فیا من عجب
اصدقائی انا هذا و حبیبی و اری
روضه الوصل و لم تخش غواشی الحجب
انا فی مشهد مولای بطوس انا ذا
ساکب الدمع بعین ورثت من سحب
لاتسل عن نصل الهجر فکم فی کبدی
من ثغور ثغرت فیه و کم من ثقب
کنت لا اعرف هاتین اء عینای هما
ام کؤس ملئت من دم بنت العنب
بکره الوصل اتتنی قصصنا قصصا
من هموم لعبت بی بلیال الکرب
قال لی قلبک لم یرثو من نار هوی
قلت دعنی انا مادمت بهاذا الوصب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زو هنر یافت بزرگی، نشود هرگز پست
زو ادب گشت گرامی، نشود هرگز خوار
ز پی آفت هر چیز پدید است سبب
سبب آفت من فرقت آن سیم غبب
گر سوی دیده من خواب نیاید نه شگفت
ور طرب سوی دل من نگراید نه عجب
کاندر آن بستد اندوه و غمش معدن خواب
[...]
عربیوار دلم برد یکی ماه عرب
آب صفوت پسری چه زنخی شکر لب
کله بر گلبن او راست چو بر لاله سواد
مژه بر نرگس او راست چو بر خار رطب
ناصیت راست چو بر تختهٔ کافورین مشک
[...]
همه مردند ولیکن چو زنان قبه بسوی
سر این طایفه خر پسر بوالخطاب
آسمانی است فروزنده به رایی صایب
آفتابی است درفشنده به عزمی ثاقب
تحفه صدر نبوت شرف دین خدا
بومحمد حسن بن علی بوطالب
چون قدر هیبت او بر همه اعدا قاهر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.