گلگون قبای من که بر ابرش برآمدهست
توفان آب بر سر آتش برآمدهست
مجنون آن فرشته خصالم که از حیا
پنهان ز چشم خلق، پریوش برآمدهست
هنگامه زود برمشکن از هوای خواب
امشب که با تو صحبت ما خوش برآمدهست
از بس که در تنم ز تب مرگ، جان بسوخت
امروز همچو دود ز آتش برآمدهست
میلی نسیم آه تو گویا برو گذشت
کان خطّ نو دمیده مشوش برآمدهست