ترا به کام رقیبان شنوده آمدهام
سر هزار شکایت گشوده آمدهام
دگر ز کف ندهم دامن وصال ترا
که خویش را به فراق آزموده آمدهام
ازان ستیزهگریها که دیدم و رفتم
کنون ز شوق تغافل نموده آمدهام
ز هجر و وصل فزاید زمان زمان غم دل
به جان ز دست دل غم فزوده آمدهام
به جرم هجر ضروری، کم التفات مباش
که عذرخواه گناه نبوده آمدهام
منم که در سر میدان عشق چون میلی
ز خصم، گوی محبت ربوده آمدهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.