میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

ترا به کام رقیبان شنوده آمده‌ام

سر هزار شکایت گشوده آمده‌ام

دگر ز کف ندهم دامن وصال ترا

که خویش را به فراق آزموده آمده‌ام

ازان ستیزه‌گریها که دیدم و رفتم

کنون ز شوق تغافل نموده آمده‌ام

ز هجر و وصل فزاید زمان زمان غم دل

به جان ز دست دل غم فزوده آمده‌ام

به جرم هجر ضروری، کم التفات مباش

که عذرخواه گناه نبوده آمده‌ام

منم که در سر میدان عشق چون میلی

ز خصم، گوی محبت ربوده آمده‌ام