دوشنبه که دارد مزاج ماه ای ماه
چو ماه مجلس بفروز و جام باده بخواه
چرا نخواهم باده چرا نجویم فخر
که شادمانه ام از عز ملک شاهنشاه
ابوالملوک ملک ارسلان بن مسعود
که فخر و کبر کند زو همیشه افسر و گاه
از آن سپید و سیاهست روز و شب را رنگ
که روی ملک سپیدست و چتر شاه سیاه
همیشه تا بود اقبال و جاه و دولت و عز
فزونش بادا اقبال و عز و دولت و جاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره شادی و فخر ناشی از وجود یک پادشاه بزرگ، یعنی ابوالملوک ملک ارسلان بن مسعود است. شاعر در دوشنبهای اشاره میکند که همه چیز به زیبایی و خوشی میگذرد و از نوشیدن باده و شادی در محفلها صحبت میکند. او اشاره دارد که با وجود زیبایی بر افروختهی ماه و رنگهای متفاوت روز و شب، شادی او به خاطر عزت و قدرت پادشاه است. در نهایت، شاعر آرزو میکند که این اقبال، عزت، دولت و جاه برای پادشاه همواره افزایش یابد.
هوش مصنوعی: دوشنبه که حال و هوای ماه را دارد، ای ماه! مانند ماهی که در مجلس میدرخشد، نورافشانی کن و خواهان جام شراب باش.
هوش مصنوعی: چرا من باده ننوشم و چرا به دنبال فخر باشم، وقتی که از خوشحالی به خاطر عزت و مقام شاهنشاه شادم؟
هوش مصنوعی: ابوالملوک، یعنی پادشاه بزرگ، ملک ارسلان بن مسعود، همیشه با افتخار و خودبزرگبینی از تاج و تخت خود صحبت میکند و گاهی نیز بر تخت سلطنت مینشیند.
هوش مصنوعی: روز و شب به رنگهای مختلفی در میآیند، زیرا چهره ملک درخشان و روشن است و سایهی پادشاه تیره و سیاه است.
هوش مصنوعی: همیشه دعا میکنم که خوشبختی و مقام و ثروت و عزت او فزونی پیدا کند و همیشه برکت و عزت و ثروت و مقامش برقرار باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سماع و بادهٔ گلگون و لعبتان چو ماه
اگر فرشته ببیند دراوفتد در چاه
نظر چگونه بدوزم؟ که بهر دیدن دوست
ز خاک من همه نرگس دمد به جای گیاه
کسی که آگهی از ذوق عشق جانان یافت
[...]
به فرخی و به شادی و شاهی ایران شاه
به مهرگانی بنشست بامداد پگاه
برآن که چون بکند مهرگان به فرخ روز
به جنگ دشمن واژون کشد به سغد سپاه
به مهر ماه ز بهر نشستن و خوردن
[...]
مگر که زهره و ما هست نعت آن دلخواه
که با سعادت زهره است و باطراوت ماه
سعادتی که همه در روان گشاید طبع
طراوتی که همه بر خرد ببندد راه
اگر چه در نسب آدم آفتاب نبود
[...]
ایا بهار من و عید نیکوان سپاه
چو ماه ز ابر همی تابی از قبای سیاه
بصید رفتی و پدرام بازگشتی شام
برنگ و بوی رخ و زلف خویشتن می خواه
میئی که وقت سحر زو نسیم گیرد گل
[...]
تو زاهدی و دو زلف تو آفتاب پرست
به سجده اید شما هر دو درگه و بیگاه
چرا دو چشم تو دیبای لعل پوشیدست
اگر نپوشند ای دوست زاهدان دیباه
ز راه گمشده را زاهدان به راه آرند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.