گنجور

 
مسعود سعد سلمان

ای یار دبستانی و دبستان

نادیده چو تو دلربا و دلبر

حوری و دبستان به تو مزین

ماهی و محلت به تو منور

از نور تو این گشته چرخ اعلا

وز فر تو آن گشته خلد اکبر

گاه گاه برند اوستاد خود را

بادام و شکر کودکان یکسر

او را تو همی از دو چشم و از لب

بادام بری هر زمان و شکر