گنجور

 
مسعود سعد سلمان

ای ماهروی لعبت جوزا کمر

سیم است و زر به ماه و به جوزابر

امروز روز لهو و نشاط است خیز

پیش من آر باده و اندوه بر

زیرا چو مه به جوزا باشد بتا

روز نشاط باشد و لهو و بطر

ور خوش نیایدت کمر زر همی

دل ز آن مدار تنگ و غم آن مخور

کز پشت و روی اشک همی سازم

به ز آنکه هست پشتش طرف کمر

هرگز بود که گرد میانت یکی

آرم دو دست خود چو کمر سر به سر