گنجور

 
مسعود سعد سلمان

ماهوک در میان چو در گردد

مجلس از خرمی دگر گردد

طقطق پای او چو برخیزد

شادی و لهو در هم آمیزد

بس نشاطی و مجلسی طیبی است

عیش را و نشاط را سببی است

مادر قحبه را نکو خلف است

روسپی زاده را نکو علف است

نرخری گر به پشت ماده خری

بر جهد و افتدش بر او نظری

باز ماند دو دست او از کار

آب گیرد دهانش در شلوار

بوالفضایل بر او نهد دیده

راست چون مردمان نادیده

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode