ای بزرگی که همتت گوید
من به قدر آسمان دوارم
مهر مانند بر جهان تابم
ابر کردار بر زمین بارم
من که مسعود سعد سلمانم
خویش را بنده تو انگارم
خدمتت را به دیده کوشانم
مجلست را به جان خریدارم
ور چنین نیست اینکه می گویم
از خدا و رسول بیزارم
بی تو داند خدای عزوجل
کز همه شادیی بر انکارم
پس چه سازم که بس پریشانم
چیست حیلت که بس گرانبارم
من که دل پر ز نقطه ام بسیار
گرچه سرگشته تر ز پرگارم
همه آفاق می بباید گشت
راست گوئی سپهر سیارم
این همه هست و هیچ غم نخورم
طبع روشن به دیو نسپارم
من ز بی باک روزگار حرون
باک دارم که چون تویی دارم
لیک امروز هم به نعمت تو
که ز یک چیز بس دل افگارم
همه یادند و من فراموشم
تو چه گویی نباید آزارم
بس لطیفی و هم بدین معنی
که کنی آرزوی دیدارم
هر چه خواهی بکن که در همه عمر
نیست جز مدح و شکر تو کارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهر ایشان بود فیا وارم
غمتان من بهر دو بگسارم
روز تا شب ز غم دل افگارم
همه شب تا به روز بیدارم
به دل شخص جان همی کاهم
به دل اشک خون همی بارم
روز و شب یک زمان قرارم نیست
[...]
هیچ دانی که چون گرانبارم
به غم دیگران گرفتارم
زیر بار غمی گرفتارم
کاندرو دم زدن نمیآرم
عمر و عیشم به رنج میگذرد
من از این عمر و عیش بیزارم
در تمنای یک دمی بیغم
[...]
بخدائی که مهر معرفتش
کرد توفیق عقل بیدارم
برسولی که روز حشر امید
بخدا و شفاعتش دارم
که اگر من از انچه بیتو گذشت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.