ابرم که همی ز دریا بردارم
وآنگاه همی به دریا بر بارم
از خواجه عمید همی گیرم
مدحی که همی تو را دارم
مادح شدمش گرچه نه طماعم
بنده شدمش گرچه ز احرارم
در آفتاب دولت او دایم
مانند چرخ عالی مقدارم
روزی که من نبینم رویش را
آن روز از عمر می نانگارم
وانگاه بینمش به دو سه روزی
بس کوته ست عمر که من دارم
در ره همی نیابم تا یک ره
بر صد هزار حیله دهد بارم
دورم چرا کند که نه من جغدم
از من چرا رمد که نه من مارم
کردم بر آنکه خامه برگیرم
بس وهم بر خیالش بگمارم
کافور و مشک ناب برانگیزم
وآن صورت لطیفش بنگارم
هر گه که بار بدهد بنشینم
با صورتش غم دل بگسارم
ای صاحب موفق فرزانه
اندیشه می نداری از کارم
نه نیز بپرسی احوالم
نه بیش بخوانی اشعارم
بازار تیز گشت مرا زی تو
زیرا شدی به طبع خریدارم
از من چو جان و دل را بخریدی
نزدیک تو تبه شد بازارم
می جوی مر مرا که نوا جویم
باز آر مر مرا که دل آزارم
بادت بقا و دولت پیوسته
این خواهمت ز ایزد دادارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای چرخ گرد گرد مکش زارم
خیره مگرد در پی آزارم
بسیار آسیات کند گردش
کم سوده کن ز گردش بسیارم
ثابت نئی بسیرت خود کمتر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.