عطای یعقوب از مرگ تو هراسیدم
شدی و نبود بیشم ز مرگ هیچ هراس
دریغ لفظی بر همه نمط همه گوهر
دریغ طبعی بر هر گهر همه الماس
سپهر معطی شانست و هیچ عیب نبود
اگر به چون تو عطا بر جهان نهاد سپاس
و گرت بستد و رشک آمدش عجب نبود
که در کمال و بزرگی تو را نبود قیاس
گر بگرید بر تو فلک روا باشد
که بیش چو تو نبیند جهان مردشناس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی یعقوب و عشق و ارادت او به شخصی است که به مرگش دچار هراس شده است. شاعر بیان میکند که یعقوب از مرگ میترسد، اما حالا که آن فرد فوت کرده، دیگر از مرگ نمیترسد. او برای هنر و ارزشهایی که آن فرد داشت، احساس تأسف و غصه میکند و معتقد است که سپهر (آسمان) به او نعمت داده و هیچ نقصی ندارد. در نهایت، شاعر میگوید که اگر آسمان بر او بگرید، این گریه طبیعی است چون در دنیا کسی به بزرگی و کمال او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من از مرگ تو نگران بودم، اما وقتی تو را دیدم، دیگر هیچ ترسی از مرگ نداشتم.
هوش مصنوعی: متاسفم که تمامی زیباییها و ارزشها را نمیتوان به زبان آورد و این موضوع برای هر گوهر و مروارید نیز مطرح است. هر سنگ قیمتی و با ارزشی ویژگیهای خاص خود را دارد که نمیتوان به راحتی آنها را بیان کرد.
هوش مصنوعی: آسمان به تو نعمت داده و اگر تو به جهان بخشش کنی، هیچ اشکالی ندارد. شکرگزاری از این نعمت واجب است.
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو حسادت ورزد، این جای شگفتی ندارد چرا که در کمال و عظمت تو هیچچیزی برای مقایسه وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر آسمان برای تو گریه کند، اشکالی ندارد؛ زیرا در این دنیا کسی را مانند تو نمیتواند پیدا کرد که مردمی را بشناسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نهاد روی به حضرت، چنان که روبه پیر
بتیم وا تگران آید از در تیماس
بیار ساقی زرین نبید و سیمین کاس
به باده حرمت و قدر بهار را بشناس
نبید خور که به نوروز هر که می نخورد
نه از گروه کرامست و نز عداد اناس
نگاه کن که به نوروز چون شدهست جهان
[...]
زهی رفیع محلت برون ز حد قیاس
بنای دولت و دین را قوی نهاده اساس
گشاده مهر تو چون ابر چشمهای امید
کشیده کین تو چون برق دشنهای هراس
مضاء رأی تو چون گوهر ظفر بنمود
[...]
زبان چگونه گشایم بذکر شکر و سپاس
که حشمت تو فرو بست دست و پای حواس
رسید قدر تو جایی که نیز نبساود
بساط جاه ترا دست وهم و پای قیاس
زهی ز خدمت تو آسمان بلند محل
[...]
رسید وقت سحر ساقیا بگردان کاس
زمانه بر سر ما گو به خون بگردان آس
ز همنشین موافق طلب حصول حیات
در سرای فرو بند بر عوامالناس
حذر ز صحبت جاهل که صفحهٔ کاغذ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.