گنجور

 
مسعود سعد سلمان

عطای یعقوب از مرگ تو هراسیدم

شدی و نبود بیشم ز مرگ هیچ هراس

دریغ لفظی بر همه نمط همه گوهر

دریغ طبعی بر هر گهر همه الماس

سپهر معطی شانست و هیچ عیب نبود

اگر به چون تو عطا بر جهان نهاد سپاس

و گرت بستد و رشک آمدش عجب نبود

که در کمال و بزرگی تو را نبود قیاس

گر بگرید بر تو فلک روا باشد

که بیش چو تو نبیند جهان مردشناس

 
 
 
رودکی

نهاد روی به حضرت، چنان که روبه پیر

بتیم وا تگران آید از در تیماس

منوچهری

بیار ساقی زرین نبید و سیمین کاس

به باده حرمت و قدر بهار را بشناس

نبید خور که به نوروز هر که می نخورد

نه از گروه کرامست و نز عداد اناس

نگاه کن که به نوروز چون شده‌ست جهان

[...]

سید حسن غزنوی

زهی رفیع محلت برون ز حد قیاس

بنای دولت و دین را قوی نهاده اساس

گشاده مهر تو چون ابر چشمهای امید

کشیده کین تو چون برق دشنهای هراس

مضاء رأی تو چون گوهر ظفر بنمود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سید حسن غزنوی
کمال‌الدین اسماعیل

زبان چگونه گشایم بذکر شکر و سپاس

که حشمت تو فرو بست دست و پای حواس

رسید قدر تو جایی که نیز نبساود

بساط جاه ترا دست وهم و پای قیاس

زهی ز خدمت تو آسمان بلند محل

[...]

حکیم نزاری

رسید وقت سحر ساقیا بگردان کاس

زمانه بر سر ما گو به خون بگردان آس

ز هم‌نشین موافق طلب حصول حیات

در سرای فرو بند بر عوام‌الناس

حذر ز صحبت جاهل که صفحهٔ کاغذ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه