ای به فضل و کفایت و دانش
دور گردون چو تو نیاورده
ببر من دوستانی آمده اند
هرگز از یکدیگر نیازرده
حال ها دیده کام ها رانده
باده ها خورده عیش ها کرده
به حضور تو آرزومندند
زان کجا با تواند خو کرده
پاک رفته رهیست بی مانع
باز کرده دریست بی پرده
بذله و بربطی و ربابی و نای
بر گرفته نوای سرپرده
خربزه هست گرمه تایی چند
زآن کجا نیست موسم سرده
سیکی هست اگر نشاط کنی
اندر آب شبانه پرورده
ساقی ار سرخ روی ترکی نیست
هست ازین هندوی سیه چرده
ور تنعم کنی بدین چنگی
کت نهاده ست و خویش گسترده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کارها دیده بزمها خورده
کامها رانده رزمها کرده
ای زده بر فلک سراپرده
رخت بر تخت عیسی آورده
ای که از رشک نردبان فلک
با خود از خاک بر فلک برده
گر کسان گرسنه گرد تو در
[...]
شه چو از گرگ دست و پا برده
شیر با او به دست و پا مرده
یار خود دیده در پس پرده
تن به جان مانده، جان فدا کرده
مطرب جانهای دل برده
تا به شب تا به شب همین پرده
جانهایی که مست و مخمورند
بر سر باده بادهای خورده
در خرابات مفردان رفته
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.