بی تو ای دوست ندانی که چه گویم چونم
به جمال تو که چون سوخت در و بیرونم
جلوه ای کن به من و شمع وجودم بردار
وعده ی وصل من آن است بریزی خونم
جانم آزاد کن از واهمه ی وصل و فراق
دست من آر تو در گردن خود یا خونم
من ندانم که ز زلف تو رهایی طلبم
گر ز زنجیر تو سرباز کشم مجنونم
مرد میدان جفای تو «وفایی» است، بیا
خنجر ناز به دل زن که به جان ممنونم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از یک عاشقانه عاطفی است که شاعر در آن عشق و longing خود را به معشوق ابراز میکند. او به شدت از دوری معشوق رنج میبرد و از او میخواهد که به او نمایان شود و زندگیاش را روشن کند. شاعر به احساسات متضاد عشق و جدایی اشاره میکند و از معشوق تقاضای نجات و آزادی میکند. در نهایت، او به وفاداریاش به معشوق اشاره میکند و از او میخواهد که به این رابطه ادامه دهد.
هوش مصنوعی: بی تو، ای دوست، نمیدانی چه خوراک دلم است، چون زیباییات باعث شده که درون و بیرونم بسوزد.
هوش مصنوعی: به من نشان بده که وجودت چقدر زیباست و در کنارم باش. وعده ای که برای دیدار من داری، این است که میتوانی جانم را فدای عشق خود کنی.
هوش مصنوعی: جانم را از نگرانیهای مربوط به ملاقات و جدایی آزاد کن. یا دستت را بر گردنم بینداز، یا خونم را بریز.
هوش مصنوعی: نمیدانم آیا باید از زلف تو رهایی بخواهم یا اینکه اگر از زنجیر تو آزاد شوم، دیوانهام.
هوش مصنوعی: مردی که در برابر بیوفایی تو ایستاده، به وفاداری خود ادامه میدهد. بیا با ناز و شیرینی خود به او آسیب بزن تا قدردان باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر شود ریش درون رخنه گر بیرونم
بنمایم به تو کز داغ نهانت چونم
هرچه دارم من مهجور ز عشقت بادا
روزی غیر به غیر از غم روز افزونم
وصلت ار خاصهٔ عاشق نبود روز جزا
[...]
منکه در دشت جنون پیشرو مجنونم
شاید ار لیلی ایام شود مفتونم
یار لب بر لب من دارد و مست از می غیر
خون بدل جان بلب از آن دو لب میگونم
غرقه بحر خودی شد تن من نوح کجاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.