گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
وفایی مهابادی

سیه شد زلف با خورشید رو تا آشنایی خودنمایی کرد

سیه رو آن که کافر آن که دعوای خدایی کرد

دلم در طره از فیض رخش بر وصل لب شاد است

ز ظلمت رهبرم بر آب حیوان روشنایی کرد

نکرد از کشتن من غمزه ی چشم تو تقصیری

ستمکار است آری هر که با مست آشنایی کرد

هلاکم کرد یک ره با نگاه چشم بیمارش

طبیب خویش قربانم، که درمانی خدایی کرد

ز تاج و تخت شاهی ننگ دارد بنگرد از کبر

«وفایی» وار یک دم هر که در کویش گدایی کرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode