گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
وفایی مهابادی

ساقیا سوختم بیا بشتاب

آتشم را نشان به آب شراب

تا بدانند ماه سرو قد است

برفکن از جمال خویش نقاب

به خیال رخ تو دیده ی من

می فشاند هزار چشمه گلاب

از غم عارض و لب نمکین

سینه پر آتش است و دل چو کباب

روز و شب نیز عاشقان اسیر

به خم طره ی بتاب متاب

یک دو روزی است عیش گلشن و گل

عیش این چند روز، هان دریاب!

مطلب عشق از افسرده دلان

که نجستند معرفت ز دواب

تا منم عاشقانه می گویم:

«سرخوشم سرخوشم به بانگ رباب»

جام می ده که تا ز برگیرم

باز پیرانه سر زمان شباب

کز نداند به جز کرشمه ی دوست

درد دل دادگان مست و خراب

هیچم اسباب نی پی می و نی

«أعطنی یا مسبب الأسباب»

به «وفایی» بده چنان جامی

که نیاید به خویش روز حساب