گنجور

 
شمس مغربی

از سوادالوجه فی الدارین اگر داری خبر

چشم بگشا و سواد فقر و کفر ما نگر

از سواد اینچنین کفر مجازی مردوار

سوی دارالملک از کفر حقیقی کن سفر

کفر باطل حق مطلق را بخود پوشیده نیست

کفر حق خودرا بخود پوشیده نیست ای پرهنر

تا تو در بند خودی حق را بخود پوشیده

با چنین کفری ز کفر ما کجا داری دگر

آنکه از سرچشمه کفر حقیقی آب خورد

بحر کفر هر دو عالم را تو پیشش چون نهر

چون بکلی یافت در شمس حقیقی مستتر

بدر گردید از ظهور نور خوشید آن قمر

کفر احمد چیست در شمس احد مخفی شدن

چیست طاها مظ۶ر کل ظهور نور خور

پس بگویید کاف کفر ما ز طاها برتر است

آنکه باشد از معانی و حقایق بهره ور

ایکه در بند قبول خاص و عامی روز و شب

کفر و ایمان را رها کن نام این معنی مبر

کفر و ایمان چون حجاب راه حقّند ای پسر

رو بسان مغربی از کفر و ایمان دگذر