گنجور

 
شمس مغربی

از سوادالوجه فی الدارین اگر داری خبر

چشم بگشا و سواد فقر و کفر ما نگر

از سواد اینچنین کفر مجازی مردوار

سوی دارالملک از کفر حقیقی کن سفر

کفر باطل حق مطلق را بخود پوشیده نیست

کفر حق خودرا بخود پوشیده نیست ای پرهنر

تا تو در بند خودی حق را بخود پوشیده

با چنین کفری ز کفر ما کجا داری دگر

آنکه از سرچشمه کفر حقیقی آب خورد

بحر کفر هر دو عالم را تو پیشش چون نهر

چون بکلی یافت در شمس حقیقی مستتر

بدر گردید از ظهور نور خوشید آن قمر

کفر احمد چیست در شمس احد مخفی شدن

چیست طاها مظ۶ر کل ظهور نور خور

پس بگویید کاف کفر ما ز طاها برتر است

آنکه باشد از معانی و حقایق بهره ور

ایکه در بند قبول خاص و عامی روز و شب

کفر و ایمان را رها کن نام این معنی مبر

کفر و ایمان چون حجاب راه حقّند ای پسر

رو بسان مغربی از کفر و ایمان دگذر

 
 
 
عنصری

عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر

جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر

طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال

و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر

چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش

[...]

فرخی سیستانی

بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر

ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر

گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح

گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر

هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر

نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر

اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد

جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟

خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته

[...]

ازرقی هروی

ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر

دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر

ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست

باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر

ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست

[...]

ابوعلی عثمانی

مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ

لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ

قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ

فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه