رخ زیبای تو را آینه ای میباید
که رخت را بتو زانسان که توئی بنماید
چون نظری بر رخ زیبای تو می اندازم
حسن مجموعه تو در نظرم می آید
نیست مشاطه رویت بجز از دیده ما
حسن رخسار ترا دیده همی آراید
دیده از دیدن خوبان جهان بر بندد
هر که بر روی تو یک لحظه بگشاید
گوئیا حسن تو هر لحظه فزون می گردد
تا مرا از من و از هر دو جهان برباید
نیست دیدار تو را دیده ناشایسته
بهر دیدار توام دیده ی تو بنماید
مغربی تا شب هستی تو باقی باشد
نور خورشید من از مشرق جان برباید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت معشوقه است. شاعر به تشبیه زیبایی او با آینه اشاره میکند و میگوید که تنها نگاه او میتواند زیباییاش را به تصویر بکشد. او هنگامی که به چهره معشوقه نگاه میکند، زیبایی او را در تمام شکوهش میبیند. شاعر همچنین بیان میکند که دیدن زیباییهای دیگر جهان برایش بیمعناست و تنها یک لحظه نگاه به روی معشوق او را از همه چیز دور میکند. در نهایت، شاعر اشاره میکند که وجود معشوق، روشنایی و نور زندگیاش است و او را به سمت عشق و زیبایی بیشتر میکشاند.
هوش مصنوعی: برای نشان دادن زیبایی چهرهات، به آینهای نیاز است که بتواند تو را به خودت نشان دهد.
هوش مصنوعی: وقتی به چهره زیبای تو نگاه میکنم، زیباییهای مختلف تو در ذهنم مجسم میشود.
هوش مصنوعی: جز چشم ما، هیچ کس زیبایی چهرهات را نمیبیند. تنها چشم ماست که زیبایی صورت تو را میآراید و جلوه میدهد.
هوش مصنوعی: هر کس که یک لحظه به روی تو چشم بدوزد، چشمانش را از دیدن زیباییهای دیگر دنیا میبندد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد زیبایی تو هر لحظه بیشتر میشود، طوری که مرا از خودم و از هر دو جهان جدا میکند.
هوش مصنوعی: ملاقات با تو برای من سخت و ناخواسته است، اما برای دیدن تو چشمانم به تو توجه خواهند کرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که شب فرا برسد، وجود تو مانند نور خورشید از سمت مشرق جانم را همراهی میکند و میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عمر عاشق از املاک اجل فخرالدین
پنبه دزدید و ندانست که آن بگزاید
خورد سوگند و از آن شومی سوگند دروغ
پنبه شد رشته و از . . . ونش برون میآید
مفتی شرع کرم عاقلهٔ ملت جود
آنکه از مادر احرار چنو کم زاید
فتوی بنده چو از روی کرم برخواند
حکم فتوی بکند مشکل آن بگشاید
خواجهای بندهٔ خود را نه به تکلیف سؤال
[...]
روز گم گشتن فرزند مقادیر قضا
چاه دروازهٔ کنعان به پدر ننماید
باش تا دست دهد دولت ایام وصال
بوی پیراهنش از مصر به کنعان آید
ماهروی من اگر پرده ز رخ بگشاید
فلک از عکس ویم ماه دگر بنماید
گر ببیند رخ چون آتش رخشنده در آب
دل خود را چو دل خلق جهان برباید
چون رقم بر بقم از نیل صبوحیش زنند
[...]
ای وزیری که دلت همت اگر در بندد
گره عقد ز ابروی فلک بگشاید
قدم همت تو تارک کیوان سپرد
چنبر طاعت تو گردن گردون ساید
در زمان قلمت زهره ندارد بهرام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.