گنجور

 
ابن یمین

ماهروی من اگر پرده ز رخ بگشاید

فلک از عکس ویم ماه دگر بنماید

گر ببیند رخ چون آتش رخشنده در آب

دل خود را چو دل خلق جهان برباید

چون رقم بر بقم از نیل صبوحیش زنند

دیده بر نیل رخم آب بقم بگشاید

عشق را طعنه دشمن نکند دور ز دل

هیچکس پیکر خورشید بگل ننداید

از غم رسته دندانش چو لولو است مرا

جزع مانند صدف گوهر تر میزاید

میکند میل رسن بازی زلفش دل من

این چه سودای محالست که می پیماید

چون بر آرد بزبان ابن یمین وصف لبش

هست ماننده طوطی که شکر میخاید