گنجور

 
شمس مغربی

بیا ز چهره خوبان جمال خود را ببین

ز خط و خال بتان خط و خال خود را بین

ز شکل و هیاءت و رخسار و ابروی خوبان

به بدر خویش نظر کن هلال خود را بین

بیا بعزم تماشا بکاینات نظر

ظهور صورت علم و خیال خود را بین

دلم که هست ترا آینه در او بنگر

اگرچه مثل ندارد ندارد مثال خود را بین

ز اعتدال قد سرو هر پریرویی

بقدر خویش مگر اعتدال خود را بین

بسوی دل نظری کن که حال دل عجب است

ز حال طرفه او طرفه حال خود را بین

بحال چاره گری حسن کامل خود را

نگر در آینه دل کمال خود را بین

بفقر و فاقه و ذل و تواضعش منگر

غنا و عزت و جاه و جلال خود را بین