ز چشم مست ساقی من خرابم
نه آخر بیخود از جام شرابم
از آن ساعت که دیدم جام رویش
چو مویش روز و شب در پیچ و تابم
ندارم هیچ آرامی و خوابی
که چشم او ربود آرام و خوابم
گهی از ناله ام چون چرخ دولاب
که از سرگشتگی چون آسیابم
بجای اشک خون میبارم از چشم
نمان اندر جگر چون هیچ تابم
مرا عشقت چنان گم کرد از من
که من خود را اگر جویم نیابم
مرا عشق تو فانی کرد از من
چو دید از خود بغایت در عذابم
چنان باقی شدم اکنون بعشقت
که بی عشق تو چیزی در نیابم
کنون از مغربی رستم بکلی
که از مشرق برآمد آفتابم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و حالتی که به خاطر معشوقش دارد، میپردازد. او از شدید بودن عشق و عذاب ناشی از آن صحبت میکند و میگوید که دیدن چهره معشوقش او را کاملاً خراب کرده و از آرامش و خوابش محروم کرده است. به شدت تحت تاثیر احساساتش قرار دارد و میگوید که عشق او او را گم کرده و حالتی از سردرگمی و درد در او به وجود آورده است. او به گونهای توصیف میکند که وجودش تحت تأثیر عشق قرار گرفته و بدون عشق معشوق هیچ چیزی برایش معنا ندارد. در انتها، شاعر به دیدار آفتاب که نمایانگر عشقش است اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من به خاطر چشمان مست ساقی و زیباییاش در حال خراب شدنم و این نیست که به خاطر مشروب بیخود شدهام.
هوش مصنوعی: از زمانی که دیدم چهرهاش مانند مویش، من روز و شب در حیرت و اضطراب میگذرانم.
هوش مصنوعی: من هیچ آرامش و خواب راحتی ندارم، چون چشمان او آرامش و خواب مرا از من گرفتهاند.
هوش مصنوعی: گاهی از نالهام شبیه چرخدندهای میشوم که به خاطر سردرگمی، مثل آسیاب در حال چرخش است.
هوش مصنوعی: به جای اینکه اشک بریزم، خون از چشمانم جاری میشود و در درونم، چون تاب و توان تحمل ندارم، به شدت درد میکشم.
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری من را در خود غرق کرده که حتی اگر بخواهم خودم را پیدا کنم، نمیتوانم.
هوش مصنوعی: عشق تو مرا به طور کامل از خود بیخود کرد، وقتی که دید عذاب سختی را که از خودم میکشم.
هوش مصنوعی: من اکنون به عشق تو چنان وابسته و پایبند شدهام که بدون عشق تو هیچ چیز را نمیتوانم درک کنم.
هوش مصنوعی: اکنون که از سمت غرب رستم به طور کامل ناپدید شده، من مانند آفتابی هستم که از سمت شرق طلوع میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مگر چون سر ز فرمانش نتابم
ز چرخ همتش معراج یابم
دو زلفانت کرِم تار ربابم
چه میخواهی ازین حال خرابم
ته که با مو سر یاری نداری
چرا هر نیمهشو آیی به خوابم
مرا ایزد تعالی خاطری داد
که دایم با فلک بودی عتابم
بمعنی دادن بکر آنچنان بود
که با او کان معنی بدخطابم
بهر وقتی کزاو کردم سؤالی
[...]
چنان خسبان چو آید وقت خوابم
که گر ریزد گلم ماند گلابم
بدیشان گفت آن آید صوابم
که چون من روی از دنیا بتابم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.