نخست دیده طلب کن پس آنگهی دیدار
از آنکه یار کند جلوه بر الولابصار
ترا که دیده نباشد کجا توانی دید
بگاه عرض تجلی جمال چهره یار
اگر چه جمله پرتو فروغ حسن ویست
ولی چو دیده نباشد کجا شود نظار
ترا که دیده نباشد چه حاصل از شاهد
ترا که گوش نباشد چه حاصل از گفتار
ترا که دیده پر غبار بود نتوانی
ضفای چهره او دید با وجود غبار
اگرچه آینه داری برای حسن رخش
غبار شرک که تا پاک کرد از زنگار
اگر نگار تو آینه طلب دارد
روان تو دیده دل را به پیش دل بیدار
جمال حسن ترا صد هزار زیب افزود
از آنکه حسن ترا مغز نیست آینه دار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
بزلف کژّ ولیکن بقدّ و قامت راست
به تن درست و لیکن بچشمکان بیمار
اگر سر آرد یار آن سنان او نشگفت
هر آینه چو همه خون خورد سر آرد بار
میانهٔ دل من صورت تو بیخ زده ست
چو مُهر کش نتوان باز کندن از دیوار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
بتیغ شاه نگر نامۀ گذشته مخوان
که راستگوی تر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.