صفا در خانه دل را که یار صاف میآید
منزه از بد و نیک همه اوصاف میآید
دلا در بوته عشقش چو زر بگداز و صافی شو
وگرنه قلب میمانی و آن صراف میآید
به لطف خویش خاکی را کند خورشید آن مهرو
از او در دنیی و عقبی همه الطاف میآید
ز چشم او بیاموزند خود علم نظربازی
که از هر غمزهٔ شوخش دو صد کشاف میآید
به هر جانب که رو آری نبینی روی نیکو را
گهی از شرق و گه از غرب و از اطراف میآید
چو عنقا شد نهان کوهی ز مردم بر سر کوهی
ولی آوازه سیمرغ هم از قاف میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.