برداشتیم از کف ساقی روح راح
درجام آفتاب می لعل هر صباح
شادیم وخرمیم ز صبح ازل مدام
چونکرده ایم دیده بروی تو افتتاح
ساقی ز روی ما و منی همچو آفتاب
میگوید از کرم دو جهانرا که الصلاح
از بطن آفتاب بزدایم ما همه
خورشید را چو ماه در آورد در نکاح
کوهی بروح قدس شدی جمله جاودان
از فعل شوم خویش اگر یافتی فلاح
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شبنم نشسته بر ورق گل علی الصباح
خواهی که روح تازه برآید بیار راح
جهّال نشنوند ولی ممتنع بود
جز از خواص راح طلب کردن ارتیاح
از گردن خروس صراحی بریز خون
[...]
ز ایوان کاخ میکده آمد علی الصباح
مرغی گرفته نامه اقبال در جناح
مضمونش آنکه هر که نه می را مباح داشت
خونش بود به فتوی پیر مغان مباح
سرمایه فلاح چه باشد شراب لعل
[...]
ساقی بجام باده گلرنگ در صباح
در صحن بوستان ز کرم گفت الصلاح
تا آفتاب طلعت ساقی طلوع کرد
کردیم دیده بر رخ خورشید افتتاح
با روح او که گفت الست بربکم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.