گنجور

 
کوهی

برداشتیم از کف ساقی روح راح

درجام آفتاب می لعل هر صباح

شادیم وخرمیم ز صبح ازل مدام

چونکرده ایم دیده بروی تو افتتاح

ساقی ز روی ما و منی همچو آفتاب

میگوید از کرم دو جهانرا که الصلاح

از بطن آفتاب بزدایم ما همه

خورشید را چو ماه در آورد در نکاح

کوهی بروح قدس شدی جمله جاودان

از فعل شوم خویش اگر یافتی فلاح