گنجور

 
کوهی

بلبل و قمری و کبک و فاخته

شرح اسما را ز حق آموخته

تا به خلوت با خدا گویند راز

وحش و طیر از آدمی بگریخته

لطف و قهر ایزدی در آب و خاک

آب و آتش را بهم آمیخته

کوهی از اندیشه خال رخش

همچو لاله داغ در دل سوخته

 
 
 
شاه نعمت‌الله ولی

عشق او خوش آتشی افروخته

غیرت او غیر او را سوخته

عشقبازی کار آتش بازی است

او چنین کاری به ما آموخته

گنج او در کنج دل ما یافتیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه