گنجور

 
کوهی

لن تنالوا البر حتی تنفقوا

یعنی جان در باز اندر راه او

نفقه کن جان و دل دنیا و دین

خویش را بر خاک افکن سر نکو

فانی مطلق شو معدوم شو

نیستی با هستی آمد روبرو

وجه باقی باشد و فانی شود

هم خیال و اعتبار و رنگ و بو

کیف مدالظل چه گفت انسرو قد

کوهیا غایب مشو پهلوی او

 
 
 
ناصرخسرو

چون فروماندی ز بد کردار خویش

پارسا گشتی کنون و نیک خو

آن مثل کز پیش گفتند، ای پسر،

من به شعر آرم کنون از بهر تو

گند پیری گفت که‌ش خردی بریخت

[...]

میبدی

هموم رجال فی امور کثیرة

و همّی من الدنیا صدیق مساعد

هر کسی محراب دارد هر سویی

باز محراب سنایی کوی او

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
مولانا

ای بکرده رخت عشاقان گرو

خون مریز این عاشقان را و مرو

بر سر ره تو ز خون آثار بین

هر طرف تو نعره خونین شنو

گفتم این دل را که چوگانش ببین

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۶۳۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

خویشتن مشغول گردانم بدو

ور سنان انصاف بستانم از و

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه