گنجور

 
کوهی

لن تنالوا البر حتی تنفقوا

یعنی جان در باز اندر راه او

نفقه کن جان و دل دنیا و دین

خویش را بر خاک افکن سر نکو

فانی مطلق شو معدوم شو

نیستی با هستی آمد روبرو

وجه باقی باشد و فانی شود

هم خیال و اعتبار و رنگ و بو

کیف مدالظل چه گفت انسرو قد

کوهیا غایب مشو پهلوی او

 
sunny dark_mode