ای بکرده رخت عشاقان گرو
خون مریز این عاشقان را و مرو
بر سر ره تو ز خون آثار بین
هر طرف تو نعره خونین شنو
گفتم این دل را که چوگانش ببین
گر یکی گویی در آن چوگان بدو
گفت دل کاندر خم چوگان او
کهنه گشتم صد هزاران بار و نو
کی نهان گردد ز چوگان گوی دل
کاندر آن صحرا نه چاه است و نه گو
گربه جان عطسه شیر ازل
شیر لرزد چون کند آن گربه مو
زر کان شمس تبریزی است این
صاف باشد گر بجویی جو به جو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به موضوع عشق و دشواریهای آن پرداخته است. شاعر از رنج و درد عاشقان میگوید و به تأثیرات عاطفی عاشقانه اشاره میکند. او بیان میکند که دل عاشق مانند چوگان است و بارها دچار تغییر و تحول میشود، اما در نهایت این عشق و احساسات عمیق همواره در دل باقی میماند. همچنین، او به ارزش و زیباییهای عشق اشاره کرده و تأکید میکند که این عشق منشأ روشنی و زیبایی است. کلیدواژههای مهم شامل عشق، درد، تغییر، و جستجوی حقیقت هستند.
هوش مصنوعی: ای کسی که به زیبایی چهرهات دل عاشقان را بردهای، خون خواه این عاشقان نباش و آنها را به درد نکش.
هوش مصنوعی: در مسیر تو، نشانههای خون را ببین و از هر سو فریادهای خونین را بشنو.
هوش مصنوعی: گفتم به دل که وقتی به تماشای چوگان نگاه میکنی، اگر کسی را در آن بازی ببینی، همان بهتر است که در همان لحظه او را به یاد بیاوری.
هوش مصنوعی: من با دل خود در چنگال او بارها و بارها دچار تحول و تغییر شدهام، گویی کهنه و فرسوده شدم.
هوش مصنوعی: در دل میدان زندگی، هیچ چیزی پنهان نمیشود، چرا که در این عرصه نه نقطه تاریکی وجود دارد و نه جایی برای غفلت.
هوش مصنوعی: عطسهی شیر ازل باعث میشود که گربهای که در برابر آن قرار دارد، به لرزه بیفتد و این نشاندهندهی تأثیرات عمیق و عظیم چیزهای بزرگ بر موجودات کوچکتر است. در واقع، قدرت و عظمت یک وجود میتواند نگرانی و ترس را در موجود دیگری ایجاد کند.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حقیقتی خالص و روشن هستی، باید در جستجوی آن در هر گوشه و کنار باشی؛ زیرا حقیقتی که مورد نظر است، همانند خورشید تابان است که درخشندگی و زیبایی خاصی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چون فروماندی ز بد کردار خویش
پارسا گشتی کنون و نیک خو
آن مثل کز پیش گفتند، ای پسر،
من به شعر آرم کنون از بهر تو
گند پیری گفت کهش خردی بریخت
[...]
هموم رجال فی امور کثیرة
و همّی من الدنیا صدیق مساعد
هر کسی محراب دارد هر سویی
باز محراب سنایی کوی او
جزو گردد، کل شود، نه کل، نه جزو
صورتی باشد صفت نه جان، نه عضو
میدوید از هر طرف در جست و جو
چشم پرخون تیغ در کف عشق او
دوش خفته خلق اندر خواب خوش
او به قصد جان عاشق سو به سو
گاه چون مه تافته بر بامها
[...]
خویشتن مشغول گردانم بدو
ور سنان انصاف بستانم از و
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.